علی لاریزاده / فارس
مدیر بومی نه به محل تولد، بلکه به ریشه، تعهد و زیستن در کنار مردم خوزستان تعریف میشود؛ وقت بازتعریف این واژه فرارسیده است.
خوزستان سالهاست گرفتار سوءتفاهمی تلخ در واژهای بهظاهر ساده است: مدیر بومی. کلمهای که بارها در کشاکش بحرانها، بازیچهی دعواهای سیاسی و رقابتهای پشتپرده شده و معنای اصلی خودش را از دست داده است. حالا وقت آن رسیده که این واژه را دوباره و درست معنا کنیم؛ پیش از آنکه بیش از این قربانی برداشتهای جناحی و منافع شخصی شود.مدیر بومی یعنی کسی که دلش برای خوزستان میتپد؛ نه کسی که صرفاً در شناسنامهاش محل تولد اهواز یا دزفول خورده باشد. نه کسی که تنها روی کاغذ، خوزستانی باشد و خانوادهاش سالها در شمال یا پایتخت زندگی کنند و هر آخر هفته بین دو پرواز رفتوآمد کند. بومیبودن، سند تولد نمیخواهد؛ ریشه میخواهد. یعنی همینجا زندگی کنی، همینجا بچهات مدرسه برود، خودت در گرما و گردوخاک و بیآبی همین شهر نفس بکشی.مدیر بومی یعنی کسی که با گوشت و پوست، رنج مردم را لمس کرده؛ تخصص دارد، تجربه دارد و خودش را وامدار هیچ جناح و بازی سیاسی نمیداند. مدیری که از دل مردم آمده و برای همین مردم میماند؛ نه آنکه درِ اتاقش فقط برای سفارششدگان باز باشد. کسی که شب با دغدغهی قطعی آب میخوابد، نه با فکر جلسه با پایتختنشینان برای گرفتن پست بعدی.خوزستان دیگر تحمل مدیران بیریشه و گذری را ندارد. کافی است. مردم بهجای نام، نان میخواهند؛ بهجای شعار، شرافت در مدیریت. وقت آن است که معیار بومیبودن، نه تولد در این خاک، که توفیق زیستن در رنج و امید این خاک باشد. اگر غیر از این باشد، دوباره خوزستان میماند و مدیرانی که فقط آمدهاند عبور کنند، نه بمانند و بسازند.
https://novinnegarkhouzestan.ir/?p=12435

